سقا به خون نشسته ، ام البنین کجایی؟


جان اخا نباشد ، بر این لبم جوابی
در مشک خالی من ، نمانده قطره آبی

سقای کودکانم ، بر لب رسیده جانم

اگر که تشنه کامم ، از باده ی تو مستم
چه غم اگر جدا شد ، از عشق تو دو دستم

سقای کودکانم ، بر لب رسیده جانم

جا دارد از خجالت ، سقا اگر بمیرد
از دست خالی من ، حسین بوسه بگیرد

سقای کودکانم ، بر لب رسیده جانم

بیا مرا کمک کن ، ای آشنای دردم
تا دور مادر تو ، چون پروانه بگردم

سقای کودکانم ، بر لب رسیده جانم

از علقمه می آید ، بوی غم و جدائی
سقا بخون نشسته ، ام البنین کجائی ؟

سقای کودکانم ، بر لب رسیده جانم

تا مشکت رو تو آب زدی


تا مشکتو تو آب زدی
موجای دریا شد آروم
تا رو به ساحل اومدی
بغضی نشست توی گلوم
همون دم بود غربت دنیا شد نصیبم
رو لب گل کرد ناله های امن یجیبم
بلند شو بنگر که شمشیر ها رو کشیدن
آخه می دونن بدون تو من غریبم
اباالفضل اباالفضل
دشمن با داغ اکبرم
آتیش زده بر جیگرم
حالا شکسته با غمت
مثل سر تو کمرم
روی قلبم دیگه این زخم غم میمونه
کمرم دیگه مثل مادر خم میمونه
می دونی چه فکری می سوزونه دلم رو
تو این فکرم خواهرم بی محرم میمونه
پاشو ببین توی حرم
عزاخونه به پاشده
تا آرزوی کوفیا باکشتنت روا شده
بدون تو توی هر خیمه پا می ذارن
رد پاهاشونو تو آتش جا می ذارن
دیگه زینب دستاشو روی سر می گیره
پیش چشماش داغمو رو دلها می ذارن
اباالفضل اباالفضل


شاعر : مرحوم امیرحسین مومنی