گل تاب فشار در و دیوار ندارد


بر حاشیه برگ شقایق بنویسید
گل تاب فشار در و دیوار ندارد
بر سایه گلبرگ گل یاس نویسید
این گل همه زیباییست و خار ندارد
آری همه زیباییست با شاخه نازک
والله که این گل طلب نار ندارد
بر روی در خانه مولا بنویسید
یک زن به خدا طاقت مسمار ندارد
میخ در و شلاق و جنین و سر و بازو
جز فاطمه ، محسن که طرفدار ندارد
بر سر در این شهر پر از دود نویسید
ظلمت همه جا رفته و افسار ندارد
در شهر مدینه همه در خواب عمیقند
شهری که در آن یک تن بیدار ندارد
بر روی زمین و تلی از خاک نویسید
زهرا همه نور است ، تو را کار ندارد!!!
زهرا همه نور است و زمین جای تنش نیست
این نور خدایی جز علی یار ندارد

اسامی چهارده معصوم

به شرح زیر است :


حضرت محمد(ص)

حضرت فاطمه زهرا(س)

امام اول: علی(ع)

امام دوم: حسن(ع)

امام سوم: حسین(ع) 

امام چهارم: سجاد(ع)

امام پنجم: محمد باقر(ع)

امام ششم: جعفر صادق(ع)

امام هفتم: موسی کاظم(ع)

امام هشتم: رضا(ع)

امام نهم: محمد تقی(ع)

امام دهم: هادی(ع)

امام یازدهم: امام حسن عسکری(ع)

امام دوازدهم: حجت بن حسن(ع)(عج)

خدایا مادرم را کجا میبرند

خدایا مادرم را کجا میبرند

گمانم برای شفا میبرند

من و خانه داری

من و سوگواری

مرو فاطمه

گل یاس حیدر کجا میروی

بگو بی من آخر کجا میروی

غمت حاصل من

ربودی دل من

ز جان خسته ام

غریب غریبم

بسویت حبیبم

نظر بسته ام

چرا چهره از من نهان میکنی

علی را زغم نیمه جان میکنی

تو که با وفایی

مگو از جدایی

بمن مونسم

تمام قرارم

ببین ای نگارم

که من بیکسم

بزخم دل من نمک میزدند

ترا بین کوچه کتک میزدند

من و دسته بسته

تو پهلو شکسته

گل پرپرم

چه گرددزمانی

بر من بمانی

مرو از برم

فلک کرده غارت همه هست من

گرفته تب و تابم از دست من

عدو ظالمانه

چه با تازیانه

نموده جفا

که گل شد ز غنچه جدا

بما بین کوچه ز شاخه جدا

امید علی شد دگر نا امید

دریغا زمان جدایی رسید

زجا خیز و بنگر

ز هجرانت اخر

شدم دل کباب

نه بر احترامم

که حتی سلامم

ندارد جواب

فلک با دل من چها کرده ای

گلم را زغنچه جدا کرده ای

تو با ضرب سیلی

زدی رنگ نیلی

به آمال من

مرا در فراقش

کشیدی به آتش

ببین حال من

خدا باشد آگه که تا زنده ام

ز روی کبود تو شرمنده ام

تو ای یادگارم

بمان در کنارم

گل یاس من

در این وادی غم

که پاچیده از هم

شد احساس من

شب سرد و تارم نداردبسی

گل و غنچه من زند بالو پر

خزان شد بهارم

سیه روزگارم

من دل غمین

خدایا گواهی

در این بی پناهی

شدم بی معین