شاه پناهم بده ...

آمدم ای شاه ، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ در ماندگان
دور مران از در و ، راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اِذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست
شوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان سوز به آهم بده
لشگرشیطان به کمین من است
بی کسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری ، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا بخش همه عالمی
جمله ی حاجات مرا هم بده

برای دانلود فایل صوتی کلیک کنید

سفر کردم ...


سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو


چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو

 

حسینم واحسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم


چه در زندان، چه در ویرانة شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم

 

برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم


اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم

گلی گم کرده ام ...

بسوز ای  شمع و ما را هم بسوزان

که من از شعله پروایی ندارم

یک شب تا سحر مهمان ما باش

که من امید فردایی ندارم

برادر جان سلیمان زمانی

چرا انگشت و انگشتر نداری

گلی گم کرده ام می جویم او را

به هر گل میرسم می بویم او را

گل من یک نشانی در بدن داشت

یکی پیراهن کهنه به تن داشت